محبوب من، عاشقانه سهراب را کشت...
چه روشن سوختم
برای قلبِ سیاهت
...
پروانه وار،
ادراک دلتنگی را
ورق زدم
سطر سطرِ حرف عشق را
پیِ نامی از تو می کاویدم،
خاطراتت روی سرم آوار شدند.
کاش به انتها میرسید،
این جنونِ پر ادعا!
این روزها، از روی ریلِ اشک ها
تا خلاءِ مبهم غم میدَوَم،
سوزش آتش وَهم
وَجهی از دردِ من است،
بی تو از سازِ خوشی
سوز حزن می طلبم؛
تو که رفتی
دل من از سخن دوریِ مهری پرُ شد
که خدایَم نشنید
...
حرفِ من وزن ندارد امّا،
شعرِ یک تنهایی ست!
نوشداروی نگاهت را
روی زخم هایم نریز؛
محبوبِ من،
عاشقانه سهراب را کشت...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب