سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دخت بهار

آنقدر بر آشیانه ی غرور زمستان سنگ نکوهش کوفتم

تا نوعروس برف و سرما،کوله بار خداحافظی را بست و رفت.

جای خالی اش را اولین دخت بهار پر کرد؛

تاکه بازهم شکوفه ای ،

غزل طراوت بخواند برای شب های تنهایی من و تو...!

ترمه سلطانی هفشجانی

 




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 95/12/26 ] [ 9:35 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

تو....

رقص دستانم بر صورت کاغذ

نغز لبخند شیرینت را می کشد

لبخندی به آرامش بهار و به سرخی آلاله های مرغزار نیایش؛

در چشمانت را به  ژرفای سپهر می کشم

تا اگر شبی دلت برای تنهایی غنچه گرفت،

سحابی نگاهت را با آونگ حزن آشنا کنی؛

و گیسوانت را همرنگ گندم زارها می کنم

تا شاید عنقایی را در باغ دلت راه دهی.....

ترمه سلطانی هفشجانی




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/12/25 ] [ 5:59 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

تا زمانی که شکوفه بیاید،

بهارم باش در ظلمت این زمستان سیه چرده!

آنقدر از آدمک های خاکستری خسته ام ،

که گاه دوست دارم

آوخ های ناتمامم در نبود رازقی،

دامن گیر نوعروس برف و بوران باشد؛

و لبخند دنیا،

قدرمطلق منفی های روزگار...!

ترمه سلطانی هفشجانی




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/12/18 ] [ 10:10 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

داغ عشق

آنقدر به کرشمه ی مهر عشق بالیدم

تا از سلاله ی ملک رعایای داد عزل شدم.

کجاست آن انصافی که می گفتند؟

نه مهر تابان عشق را دیدم و

نه بر سریر شمس العماره ی عدل،حکم فراست راندم؛

آخرش رو سیاهی شب نصیبم شد و

سوز ساز تار دل

که تنها، شعر تضرع را

بر دفتر ناتمام احزانم می نوشت......!

ترمه سلطانی هفشجانی




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/12/11 ] [ 6:54 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان.....

در خاکدان تاریک بی کسی،

مرحمی باش بر جراحت دردناک من؛

تا دوباره امیدی برای تحمل این هزیمت داشته باشم.

و همپای نسیم و همگام صبا،

وجودم را به بزم پر فروغ سیمایت دعوت کنم....!

ترمه سلطانی هفشجانی

 




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/12/4 ] [ 9:47 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]