گرگ و میش
چگونه نخواهم
ارغوان بیوفایم را؟!
گرگِ عاشق بود و
عنانِ دل داد به دستم؛
میش بودم و
ماه شدم،
برای دیوانگیاش...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 98/6/20 ] [ 2:58 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
چگونه نخواهم
ارغوان بیوفایم را؟!
گرگِ عاشق بود و
عنانِ دل داد به دستم؛
میش بودم و
ماه شدم،
برای دیوانگیاش...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
دیشب به سرم زد
پیچک رَحم و وفا بکارم در دلت؛
سفرهی شیداییِ من
که نمک گیرَت نکرد!
خدا را چه دیدی؟!
شاید باران بارید،
غبارِ قلبت را زدود و
عشق دمید،
به این آبیِ پُر رمز و راز
که لجام دل ربود
از دستانِ خالیام...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
حصار حسرت نوازشت را
در امتداد روابط خیال و انتظار
خواهم کشید؛
من این شهر و مردمانش را
میان فریاد های باد،
پشت سر گذاشتم
تا لحظه لحظه وجود پنهانت را
شوکرانه ببلعم
تو نخواهی فهمید که من،
همچو شیدایی در رخت دیوانگی
بر صورت کتمان وجودت خواهم کوفت...
ای عشق!
صمیمانه تر آتشت را،
در آغوش خواهم گرفت؛
عاشقانه تر بسوزانم...!
"ترمه سلطانی هفشجانی"