سقف شب، بلند
امّا سوراخ است...
چشمانش نخواهند تابید؛
دیگر لعل زمردینش،
به رخسار عشق
نمیخندد
دیوانه، نمیخندد
دیوانه، نمیخواند
دیوانه، دیوانه نبود
عاشق بود...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 00/3/26 ] [ 2:1 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
ها! خسوف بود؟!
نه جانم؛
میان سکوتی ملول از اشک
ماه نالید و
خورشید دیوانه شد،
مستی شعرم را نوشید و
عشق، پردهی راز کشید
تا فقط مهر و ماه باشد و
بستری برای خواستن...
برای دو قلب...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 00/3/19 ] [ 1:50 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
ژِندهی خیالم امّا
عشق دانم!
کاش ماه،
زودتر میپوشید مرا؛
بلورِ تنَش
به سانِ خورشید است و
انحنای شانههایَش...
آه، انحنای شانههایَش...
چه دلبرانه مرا میخواهد!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 00/3/12 ] [ 12:22 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
فنجانِ عشقِ من،
از تو پُر است؛
تمام لذّتَش،
به بوی خاطرات تو و
سردیِ حرف هایش،
تلخیِ فاصله هاست!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 00/3/5 ] [ 1:4 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]