هجر
به حرمت سکوت قرص قمر
و هجر حجر،
فتح کردم من کوه استوار درد را؛
تا که شاید رخ دیوانه تو،
دریابد مرا، میان رگبار ملامت؛
و قلب های یخ زده،
آتشی جانسوز گیرند
در خیال خنیانگر حرف....
ترمه سلطانی هفشجانی
ادامه مطلب
به حرمت سکوت قرص قمر
و هجر حجر،
فتح کردم من کوه استوار درد را؛
تا که شاید رخ دیوانه تو،
دریابد مرا، میان رگبار ملامت؛
و قلب های یخ زده،
آتشی جانسوز گیرند
در خیال خنیانگر حرف....
ترمه سلطانی هفشجانی
تو همان سوسن یک روزه ای ،ای یار شیرین خیالم
که سخنوران نام و عشق،
همیشه در تب نغمه افسونگر تو،
سرو صبوری میسوزانند؛
و من ناگزیر و امیدوار
دیده میبندم بر رخ تابانت
و مثل همیشه ، شب هنگام
شاخه ای اقاقیای صداقت*بر بالینت میگذارم
تا هوایم با هوایت یکی شود...
..............................................................
*اقاقیا،سمبل و نشانه ی عشق پنهان است
ترمه سلطانی هفشجانی
هر قطره که از آسمان نگاهت دمید و بر صورتم نشست،
شکوفه ای بود در زمستان
و خورشیدی فروزان
بر بالین کفتری بی جان
که تنها با بشارت بهار،
دل و جان خرامیدن در کوی مهر را داشت...!
ترمه سلطانی هفشجانی
حرکت انگشتان زیبایت پشت هر فرت گیتار زندگی،
آهنگ امید می نوازد.
انگشتانت می رقصند و لب های من
به بهانه دیدار بهاری که تو با خود آوردی،
تلالو باد صبا را،
به تراوت رخ نیکویت دعوت میکند....
ترمه سلطانی هفشجانی
ای غنچه بهاری،
افسانه شبم باش؛
بر چهره ام بخند و رویای قلب من باش.
ای غنچه بهاری،
آسان بگیر غم را؛
گر دخت غم نباشد،
دهر خوشی کهان است.
ای غنچه بهاری،
گر تو ز ما نباشی
دنیا به ما حرام است؛
برخیز و گل برافشان ،
تا ملک ما بهار است...
ترمه سلطانی هفشجانی