بی عنوان
من اسیرِ تیرِ نگاهی شدم،
به سبزی گیاه و
به روشنی خیال؛
که قبله گاهش
کوی بی نشانی است،
مملو مناجاتِ عشق!
روح من همپای نگاری شد
که هنگامِ ثنا،
صدایش ندای آرامش است؛
نه ژَغندِ ریا!
آری، ای عشق!
تو مرا صانعِ مهری دادی
که طوقِ زرینَش؛
تسبیحِ راز است و
باده ی قدحش،
حکم نیاز.....!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ شنبه 96/6/4 ] [ 9:54 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]