برای تو
میان فریادهای مغیلان عیش و سرمستی،
همچون هزاری آونگ خوشی سر میدهم
در باتلاق ناخوشی؛
نازنینم، من همه مفتون توام!
لاجرم با فام خیال،
نفس زنگار بسته ی غم را
می نویسم بر کاغذ دل ؛
و بانگ عجز را
در توبره ای از جنس سکوت می اندازم؛
به امید آن روز که در مقر مقدس تو،
متاع زندگیم را بیابم.....!
*****
*ترمه سلطانی هفشجانی*
ادامه مطلب
[ سه شنبه 96/3/16 ] [ 2:53 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]