بی عنوان
تو ای زمستان کبود امروز,
با توام، با تو!
ناله های بی امانم را نمی شنوی؟
کاش شب و مهتاب به گوشت برسانند،
که غنچه های پژمرده دل منتظرند.
سپیده دم شبنم را به سراغت می فرستم؛
تا با برگ و پاییز آشتی کنی!
افسوس ؛ آنقدر از من دور بوده ای
که هنوز مرا نمی شناسی.
نازنینم!
من خزانم؛ به هوای تو کنون برگریزان شده ام.....!
*****
ترمه سلطانی هفشجانی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 96/3/11 ] [ 6:3 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]