کاش نمی رفتی ...
کاش نمی رفتی
کاش میماندی
حال چگونه با این غم نامه
در بیابان بی کسی سر کنم؟
دیگر کسی نیست که ازغم هایم,
قالیچه ی شور شوق ببافد:
دیگر شکوفه ای نیست
که نگین انگشتربهارم باشد.
ماه من!
آخر مگر میشود شبهای بی ستاره ام را بدون توروشن کنم؟
مگر میشود حرف عشق را,
بدون توسرمشق نگاه کنم
ویا گذشت را آموزگارخیال.....!
فکرمیکردم قول هایت مثل جواب است ;
همرزم سوال های این دل خراب !
کاش فرصتی میدادی;
من بوته ی کوچک احساسم را ,
بیجا خوارنکردم
قلب خنیانگرت را بااین روح توخالی صاف کن !
قسم میخورم که تا زنده ام ,
وجودم را نثارآواز نغز صدایت کنم
حتی میان نغمه های ناتمام چکاوک....!
ترمه سلطانی هفشجانی
ادامه مطلب
[ یکشنبه 95/8/9 ] [ 2:23 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]