سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیعنوان

چشم و دل کور،

به شب برگشته و

گمگشته نیافته

ویرانه سقفی جستم

در گمخانه‌ی عنبرآلودِ زلفانت

(تو بخوانَش دریده تارِ سریرِ خیال)

جَفا دیده، سزایَش بود

وفای بیهُوده را

(بعد از این، قیل و قال مویه، چه حال؟)

دُرِّ شب بغضِ آواز شکاند

"من" را آرام خواباند فراغ

بر آهیخته تیغَش

تا خروس‌‌خوان، خورشید،

خفته بر دامان بیغَش،

باز گردد اینبار...

باری اون بازگردد اینبار...

"بی‌نوا، ای بی‌نوا

ای اخترَت عشق و جَفا،

جرعه اشکی نوش کن!

عنقریب آید صفا

بر دو بالِ مرغِ شب!

خوب میدانم که فردا

مرغ می‌آید زِ پَستا، بی‌نوا!

باز می‌میرد حجابِ آن نیام

کو سحر برده زِ خونین جانِ ما..."

کوی شبگیران چو کوسِ غَم بزد،

لاجرم فردا شد

مرغ خرقه‌ی شب بُرد و رفت

نیامِ کبودِ حجاب، به دینش کافر

عاقبت افتاد و مُرد

و جان بریده "من"، مست،

گمخانه و اشک به امان شور داد

ز تارم بازگشته، به تیره شتافت

فریاد بود که میگفت

"بخدا میدانم

اوست، کو چرخد و آید به هوایم

تا برقصیم بر آگینه‌ی صبح!"

*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 103/4/7 ] [ 10:0 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

ساخت کد موزیک