ترمه سلطانی هفشجانی
امان به هزاهزِ اشک ندادم
سَروین قامتِ خامُشَش بوسیدم
بَزَک شده خواباندَمَش
کبودِ زلفانَش آراستم
و نزول تنفسَش
گاماس گاماس به تماشا بنشست
ای دریغا کو پوسید و به رقصم
غزل عشق نخواند
هی دریغا کو خسبید و به لعلم
وهمبوسی ننشاند
خاک دستی بِگشود،
من و دلدار به دلدادگیاش دل دادیم
و چه زود مرگ را
زیر ابیات بدن
گنجاندیم...
*ترمه سلطانی هفشجانی*
~ برای برادرم، روزبه
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 102/11/5 ] [ 9:56 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]