بیعنوان
تا او را دید،
دیوانه شد!
آتش، گیسو پریشان کرد و
بر شانهی دل انداخت؛
آن یکی، دیوانه تر
عشق گداخت و
از خمار چشمانش نواخت...
شعر هایم را میگویم
...
چکامه ببین؛
ببین چه مستم!
خبرش کن
که جام عشقش را،
من نوشیدم
"ترمه سلطانی هفشجانی "
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 100/1/18 ] [ 1:27 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]