بی عنوان
نخستین بهار جوانی ام بود
که تو شکفتی؛
خاطرت هست؟
شب سیاه انتظار
خالصانه به عذای اختر فراق نشسته بود
که ستاره ی وصال،
در نگاهت خندید
دست در گریبان حسی بودیم
که در این زمانه،
محال بود
...
مرا دیوانه میخواندند،
جرا که عاشق بودم!
راستی،
چه شد که در نبود من
عشق ناب تو،
قلب شیدایم را به صلابه کشید؟
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 98/5/16 ] [ 10:42 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]