بی عنوان
شبی که فرهاد قصه من
میان دود سیگار ابهام
لبخند می زد به خنده های بی خیالم
شیرین بودم که هم آغوش زمان،
عازم بزم یاران بود؛
غافل از آنکه شب از دیار خسرو شَهِ تقدیر،
حکم جلب فرهادم را داشت!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 97/7/18 ] [ 2:54 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]