سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ای از جنس باد

عمریست که معشوقه ام، شاهزاده ی نیک روی شهر بادهاست. باد است اما انگار، آتشی در دلش روشن کرده اند

که او را از ظلمات تنهایی نمی ترساند.

-کاش میشد، قلب من هم مثل تو، شعر عشق های پاک را از بر بود!

و این بود که ماه روی باد صفت، آبی چشمانش را رو به عشقی باز کرد، که مسببش من بودم.

امروز، وقتی ماه نامم را با عشق بر زبان جاری کرد، شعله های حسادتش زبانه کشیدند. خواست نوازشم کند؛

اما انگار تمام احساساتش در دستانش بود. آنقدر محکم مرا در آغوش کشید، که قلبم پر کشید و بر شانه اش

نشست.

خواست دوباره نوازشم کند، تا درد نبود قلبم را التیام بخشد؛ اما اینبار، انگشتانش به قدری ناشیانه میان گیسوانم،

دویدند که عقل از سرم پرید و رفت. حال، دیگر جز عشق او، هیچ ندارم!

چه می شود گفت؟! مهر طوفان است دیگر. طفلک آنقدر که از عاشقی ترسیده، هنوز درک نکرده است که هدیه ی

عشق، گلبرگ لطیف احساس است؛ نه نامه ی فدایت شوم، بر دل خار!

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 97/1/8 ] [ 11:47 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]