ساز عشق
موجی که در دریای نگاهت میرقصید
شتابزده،
مرا به بیکران اقیانوس عشقت سپرد
و من غافل از مقصود تو - که ماندن بود-
بی دلیل تقلا میکردم
تا که بهشت کم نظیر آغوشت،
برایم نوای عشق خواند
آری؛
عشق ما، گیتار شد!
تو ساز شدی و من سیم
و انگشتان تقدیر،
آنقدر در میان فرت،
به دنبال نت های ناتمام زندگی دوید
که روزگار،
آنرا برایش توفیقی اجباری خواند.....!
*****
* ترمه سلطانی هفشجانی*
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 96/12/16 ] [ 1:48 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]