احساس رحیق
حکم عشق من به مُغَنّیان سرخوش پدرام،
محکمه ای بود از سوی رُهَبان و
عذابی الیم،
که سالکان کذایی ایمان لایقم دانستند.
تو ای هاروت مه نشان من،
که فسار و رَسَن ربودی زین دل شوریده حال!
در کدام دیار به دنبال وصل محالت بروم
که حکامش در مکتب انصاف،
درس عشق خوانده باشند؛
و به کدام قبله سجده کنم
که خداوندگار قلبت، خود را
شنوای نَشیدهای احساسات رحیقم بداند.....؟!
*****
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 96/11/4 ] [ 3:27 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]