بازگشت تو
تو اینجایی و با آوازهایم در آسمان می رقصی ، اما
نمیدانم از رفتننت چرا هراسانم
دست هایم را میگیری واز باهم بودن های لایزالی میگویی ،
که در خوابم ، با کاموای خیال بافتم
طلوع بی غروب من !
حتی اگر باهم گرفتن های مغیلان مکر
دستانم را از تو گرفت ،
صدایم در حقه ای محصور خواهد ماند
که خاطراتمان در آن جا خوش کرده اند
و همپای امید خواهم شد
تا باران بهاری عدل ،
تورا به من باز گرداند .....!
**
*ترمه سلطانی هفشجانی *
ادامه مطلب
[ جمعه 96/9/24 ] [ 3:58 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]