بی عنوان
او در گیر و دار اعتیاد عشق،
دود را میبلعید
از گور آتش جنون؛
دانی شیرینیِ قصه کجاست؟
ساقیاش دلبرانه
بیدلیل
بیمثال
بیمنّت
هنوز هم میخواهدش!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
او در گیر و دار اعتیاد عشق،
دود را میبلعید
از گور آتش جنون؛
دانی شیرینیِ قصه کجاست؟
ساقیاش دلبرانه
بیدلیل
بیمثال
بیمنّت
هنوز هم میخواهدش!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
دفترِ دلت را
آرام پاک کن؛
بَس اشتباه و
پُر عاشقانه اینبار
نوشتی مرا...!
"ترمه سلطانی هفشجانی "
من...نه منِ دیروز
بَل منِ امروز
واپسین روز را،
بهترین آغوش را
حتی بوسه را
-امّا نه تو را-
میان آخرین غزل
-که از تو به شِکوِه می سرود-
جا گذاشتم
...
خبط موهومی بود،
"تو"ی من مسکین بود؛
باز هم این منِ امروز...
و چه فرقی داشتم
با دیوانه ی دیروز؟!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
*چون بعضی از شعرهام نامفهوم هستن، به درخواست بعضی از دوستان
معنای شعر هم میذارم:
این شعر، به این معناست که فَردِ عاشق، هر تلاشی میکنه تا معشوقش رو
فراموش کنه نمیتونه، و بخشی از ناز کردنهاش برای برگردوندن اون
رو میگه و از نبود معشوق، شکوه میکنه.(عاشق بر دیوانگیش برای محبوبش
تاکید میکنه)