بی عنوان
گرگ شب را به جانم بیانداز؛
به گرمی نگاهت قسم
گر تنم را در آتش عشق ماه بسوزانم،
شاعرانه تر از شکوه شعله اشعارم
میان جدال حرف و آفتاب خواهد بود!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
گرگ شب را به جانم بیانداز؛
به گرمی نگاهت قسم
گر تنم را در آتش عشق ماه بسوزانم،
شاعرانه تر از شکوه شعله اشعارم
میان جدال حرف و آفتاب خواهد بود!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
شبی که فرهاد قصه من
میان دود سیگار ابهام
لبخند می زد به خنده های بی خیالم
شیرین بودم که هم آغوش زمان،
عازم بزم یاران بود؛
غافل از آنکه شب از دیار خسرو شَهِ تقدیر،
حکم جلب فرهادم را داشت!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
سورهء اخلاق برای که میخوانی؟
پیامبر عشق که باشی،
آیات کتابت جنون است و
قبله ات،
پیچش زلف یار؛
آنگاه در ریسمان شیدایی
چنگ می اندازی
تا عاشقانه هایت
استغاثه ای باشد، مستانه
در آستان مقدس دوست!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
نمی فهمم این روشنی را!
به آ غوش گرمت قسم،
نمی فهمم این نازهای خریدنی را؛
به آوازهای شقایق
که در کوی غربت
به لب آورد از تب عشق،
نمی خوانم این موج پرتاب درماندگی را؛
فقط مهر میدانمت
تو ای شعر بی انتها!
"ترمه سلطانی هفشجانی"