بی عنوان
زیباست...نه؟
همین که تن عریان احساست
گداخته از تب عشق
باز هم مرا میخواند...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 99/1/27 ] [ 12:23 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
زیباست...نه؟
همین که تن عریان احساست
گداخته از تب عشق
باز هم مرا میخواند...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
دل به دریا میزنم
دریا به گوش!
میرسد صیاد عشق از راه دور
یار، بیتاب است؛
آرامش کنید
حرف، آرام است؛
فریادش کنید
شورِ شب از ناز چشمانش
دگرگون میشود؛ سردار عشق!
ماه، دلدار است
شیدایش کنید...
"ترمه سلطانی هفشجانی "
ابرم!
ببین مرا
که مسکین،
-سر نهاده بر شانهی آسمان-
تلخ، میبارَمَت...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
آنچه نوشیدی
باده نبود؛
جانِ من بود
...
مملو از عشقم
عاشقانههایم را
آرام بنوش؛
خواهم که پر شکوه بطراود این سلوک
از خندهی مستانهات...
"ترجمه سلطانی هفشجانی"