بی عنوان
مردی به میدان نبود
که رشک به اشک التماس،
بیمِ کبود ردا پوشانَد
کرشمهی موزون زن را!
همه شعر بودند و غزل،
که مست
دُر به یزدانِ عشق
فرو برده،
ابریشمِ نیاز ریستند...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
مردی به میدان نبود
که رشک به اشک التماس،
بیمِ کبود ردا پوشانَد
کرشمهی موزون زن را!
همه شعر بودند و غزل،
که مست
دُر به یزدانِ عشق
فرو برده،
ابریشمِ نیاز ریستند...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
کاش دستان سرد خاک نلرزانند
آشوبِ خفتهات را...
ژینای عزیز،
آرام بخواب!
به یاد تو خواهیم سرود
حیران سرودِ گیسوانت را...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
جان به جانمان کنند،
همانیم که بودیم!
تو، همان تویی
-همانقدر مست-
و من، همان من
-همانقدر عاشق-
...
ما که هستیم!
کوچه و
رازقی و
عطرِ ترانههامان کجا؟
"ترمه سلطانی هفشجانی"
بَر و روی ماه داشت و
گرمیِ مهر!
خزعبل نمیشنید،
پای راستش هم میلنگید؛
اما خوب میخواند
نامم به لبَش خوش مینشست
و کاش میدیدی
که چقدر میخواست مرا...
"ترمه سلطانی هفشجانی"
تا بود،
خدا بود و
آیتی و
اندک ثنایی؛
فردای آخرین سجدهام
تو آمدی
و حکایتی شد
سجود بیثمر و
غمزهی ناب قمرم!
"ترمه سلطانی هفشجانی"