سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی عنوان

تن،
این تنِ عاطِل،
به بالینِ درد
عریان خوابَد
چرا که روسپیِ عصیانگرِ یار است 

و یار را

محتضرانی آشنایند
اشکهایم
در ضیافتِ عشق
و درد،
این درد بی‌بدیلِ خیال،
خودِ یار است
"رفتم اما،
عشق را شاید،
فردا و مایی را شاید،
پس برهنه به دامان انتظار منشین
تا آمدنم؛
خسبیده خیالی بباف!
تا بیاید فردا،
خیس بمیرند برگها
از غریبانگی‌ات
و تو یخ زده،
خواهی مرد
آرام آرام...
پس خسبیده خیالی بباف
از برای تو و عریان عصیانِ دیوانگی‌ات!"
*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 103/3/31 ] [ 5:48 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بیعنوان

او به خراباتیِ من

خنده که نه، دل زد!

من به آوارگی‌اش

طعنه که نه، بوسه زدم!

دل و باران چه خرامان

به بیابان بزدند

مست، پیمانه زدند

سخت، عشق ستادند و

رها، جان دادند...

*ترمه سلطانی هفشجانی*

 




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 103/3/24 ] [ 10:50 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بیعنوان

دوش بر خاتمِ خیال،
دیدم آن کمان مهرابِ عبوسَش
بُغ کرده
نفیر جنگ زند با دلکم
بر ارغوان بامِ قبله‌اش؛
کِی ستم دیده،
بمان چشم به راه
تا ببینی من و فردایی را
در کویِ بهار...
صنما!
بُزَکِ عشقَم را
بخدا تا به بهار،
عمری نیست!
کو که تا بام شود
باز بیاید خورشید؟
کو که تا شام شود
باز بخوانَد مهتاب؟
سه بهار و دو خیال می‌گذرد،
دولتِ خِلَتِ دل می‌میرد
ارغوان رفت و هنوز
گنبد عشق
همیشه کبود به سان او،
روضه‌ی شور بخوانَد
به زنگین رُخِ آیینه‌ی خواب...
*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ جمعه 103/3/11 ] [ 10:41 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بیعنوان

اینان را بشارتی‌ست
برای سرودنِ یک مرگ
بر گستره‌ی نومید عشق
اینان را کرامتی‌ست
برای فرودِ یک انتظار
بر سیاهه‌ی خیال‌انگیزِ عشق
اینان...
همینان...
دَستانِ مَنَند
که شعر شهادتی سرایند
به فخرِ فاخرِ نازِ تو
که نیاز طلبد
ناله‌ی ننگین شبانه‌مان را
همچو واپسین روزگارمان...
واپسین روزگارِ مایی و
شمس العماره‌ی خوابی
کو میدید مرا
مست از بوسه‌ی تو
خراباتیِ لعلَت،
جام جاودان شور زنم
*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 103/3/3 ] [ 11:2 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

ساخت کد موزیک