مرا از نگاه آینه بخوان
شاک اپاه نامی ینا ندیود دنتشاد
نامنابل یاون ندیدنخ
و شوگاه نامی زاین ندینش
شاک اب داب میدیصقریم و
هی نافوط میدیدنخیم
شاک...*
(کاش پاهایمان نای دویدن داشتند،
لبانمان نوای خندیدن،
و گوشهایمان نیاز شنیدن
کاش با باد میرقصیدیم و
به طوفان میخندیدیم
کاش...)
.
.
.
این یه آینهست
اَمثال من و تو رو زیاد دیده
ما یه روزی میریم و اون میمونه
میشکنه
صدتا میشه
تا قصههامون صد تیکه شن
رسوا بشن
برن از شهر خیال
بعد
تنامون خاک میشن
هزار بار زمینو میبوسن
آره اونروز
روزیه که نه منی هست
با سوز "تو" بسازه و
نه تویی که به سوزِ ساز من
بنازه!
پس ته این قصه چیه؟
چیه که میدونیم مهمون خاکیم و مسافر باد
بازم با های سکوت و
هوی صدا
اشک میشیم
شور میشیم
غزل کور میشیم
با تار تیرش پر میزنیم
با باهارش
یخ میزنیم
تهش چی؟
پای خزون تو خونِ سرد زمستون
مثه چای لب سوز عزیز جون
آیِ آتیش به جیگر میزنیم
تهش چی؟
گیریم که دلم
دل به دریا زد و رفت
آخرش چی؟
وای زمین
آی زمون
چی اومده سرمون؟!
طای طَمَد به بخت ما نیومد
چارقد ابر به سَرِ سحر نیومد
نگارِ من رفت و دیگه نیومد
ماه اومد آب داد
خورشید اومد نون داد
یه شعر ناتموم داد
یه بغض بی امون داد
شب که به گیسم نموند
ستاره از من نخوند
قرص دلا آب شد
خندهی ما خواب شد
قصه به غصهم بخند
بند دلم پاره شد
طفلی دل، آواره شد
قصه به غصهم بخند
گریه به ما چاره شد
شادی ما ناله شد
"ترمه سلطانی هفشجانی"
*این قطعه نیز همچون مشقی در نگاه
آینه، برعکس شده*
ادامه مطلب