بی عنوان
از تَبی تشنه از عشق،
به مرگِ سکوتی
رضا شدیم؛
به تضمین او
که گفت:
"نیاز خواستن را
چه راز؟"
*ترمه سلطانی هفشجانی*
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 100/9/24 ] [ 10:44 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]
از تَبی تشنه از عشق،
به مرگِ سکوتی
رضا شدیم؛
به تضمین او
که گفت:
"نیاز خواستن را
چه راز؟"
*ترمه سلطانی هفشجانی*
در خِلالِ این آمد و شد،
به هستیات مشکوکم!
تو را چه سِرّی،
چه خیالی،
کین چنین دور
نزدیکی و
چنین سرد،
عاشق؟!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
و دوست داشتنَت،
آه...دوست داشتنَت
زیباترین تعارض بشریست!
و زین روز
که مرا غزلی شفاست،
تا فردا
عشق، دیوانه میتابد
این خواستنها را!
"ترمه سلطانی هفشجانی"