محراب عشق
من در محراب عشق
سوی یکتا پروردگاری سر بندگی فرو می آورم ؛
که بی منت ،
خود را شنوای درد هایم دانست ..... !
* ترمه سلطانی هفشجانی *
ادامه مطلب
من در محراب عشق
سوی یکتا پروردگاری سر بندگی فرو می آورم ؛
که بی منت ،
خود را شنوای درد هایم دانست ..... !
* ترمه سلطانی هفشجانی *
رعایای سلاسه ی مهر ابدی ،
هنگامی دو گانه شدند
که خرد ، شعرابدیت را با شیرین خواند؛
وشیرین مرگ را ،
به ابدیتی بی شیدا ترجیح داد
آری !
آن روز که شیرین به هوای کرشمه ی فرهاد ،
هم آغوش خاموشی شد
دخت نیکروی روزگار
بادوات کلک واحساس
دیوان جانسوز دیوانگی ، را نوشت و
پیامبرعشق و ایمان ،
مصحف دوران وهجران.....!
* ترمه سلطانی هفشجانی *
ما را خلاصی محال از رخ شیدای ماه، فرض نیست؛
حطام محروسه ی عشق به حرمت پاکی اش سجده میکند و
مهر تابان الف و دوستی،
در مدح جلالش
روضه ای میخوانند
که فرهاد برای ضجرت شیرین نخوانده و
چشم فلک
به هوایش خون میبارد؛
از برای آن است که شاعر
شامگاه و سقف درخشان شب را،
فراخور ساحت مخلص شعر داند.....!
(ترمه سلطانی هفشجانی)
با ارادت، در اسارت،
می نویسم شعر غم را؛
تا صدایت با صدایم،
بشکند بَندِ بَصَر را.....!
*****
من نخواهم عشق باشی یا که شیدایی کنی
عشق بودن مهر میخواهد؛ نه رندی و عناد
وَرنه اشک و آه و فریاد و فغان،
تقدیر شیدایان نبود.....!
*****
پاره ای از جان خود را، من به نامت میکنم
شعر شور از جنس باران، من به نامت میکنم
تا که روزی تو بخوانی بیت های شعر من را
با سِتارِ مِهر و امّید، بشکنی بغض سخن را.....!
*****
"ترمه سلطانی هفشجانی"
عشق سبز ، برتر بود از عشق سرخ
ساقیا ، ساعیان احساس امروز
آنقدر از سرخی ها زخم خورده اند
که حتی از روشنی مهرهای سبز هم می ترسند .....!
* ترمه سلطانی هفشجانی *