بی عنوان

گهگداری از خودم میپرسم
می‌شود باری
هزار بار زیست
در میان هر غزل؟
نه خانی و نه جهانی
تنها عشق و می و آواز
گهگداری از خودم میپرسم
می‌شود یاری
هر سحر بنشیند
بر فراز افکارم
سر به بالینم
یا که کنج کلبه‌مان
جرعه جرعه بنوشد
کهنه اشعارم را
بعد،
وقت مردن
باز گردانَد مرا
از لابلای هر بیت
جای مویه‌‌های بی‌بازگشتِ عزا
گهگداری از خودم میپرسم
می‌شود باری
تنها برای یک روز
فقط ماند و فقط بود
کاش میشد باری فقط بود
نه فقط عاطِل تنِ جان
که ورای بودن‌هامان
•••
گهگداری باری
باز گردانید مرا
در میان شکسته افکارم
*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ شنبه 03/8/19 ] [ 4:13 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

تا بوده

هم عشق بوده و هم بُن‌مایه‌اش

اما،

کوی عشاق را پنداری

به تیربار بسته بودند به هنگام شام!

*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ یکشنبه 03/8/13 ] [ 6:33 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

به امتناعِ مرگ می‌مانَد

زندگی

آن مرثیه‌ی غزل‌پوش

که درست هم‌قامتِ توست!

•••

هم‌بسترِ شب، می‌بوسم

چاکِ گلگونِ جا خوش‌کرده بر رخسارش

– همان شکسته جام،

کو عشق می‌تراوید از برایَم –

هم‌بسترِ من، می‌بوسد

انحنای حیران پیکرم را

– همان که وَه زده، هم‌نواز است

سقوطِ فاخرِ آن دل

کو روزگاری می‌سرود،

"شیرین جانِ ما،

فرهاد خواهد چکار؟"

•••

به امتناعِ مرگ مانَد 

آن مرثیه‌ی غزل‌پوش

که هم‌نام تو و 

هم‌قامتِ زندگیست!

و از امتناعِ مرگ،

مست برخواسته،

دَنگ به دامانَت افتاده،

به خشکیده چاکِ جا خوش‌کرده بر رخسارَت

رسیدم

کو می‌خرامید

در پَستای انحنای حیران پیکرم

و امان از جان،

آن جانِ شیرین،

که به هر بوسه‌ی فرهاد،

به صدبار سرود

نغض اعترافَش را:

"هاشا!"

*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ جمعه 03/8/11 ] [ 12:45 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

بَشَر از اول دیوانه بود!

فکر کن؛

سقفِ خانه بگریَد و تو،

خوش‌خوشان،

مستِ خانه خرابی‌ات شوی!

*ترمه سلطانی هفشجانی*




ادامه مطلب

[ شنبه 03/8/5 ] [ 2:47 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

ساخت کد موزیک