بی عنوان
سحابی آن روز خبرَت داد
که نبضِ شب مَگیری؟
از خودِ شب چه؟
نگفت بی ماه، کبودیاش
نبض که هیچ
-فدای سرَت اصلاً-
گُسسته ریسمانِ شعری ندارد؟
همه را دانی و باز،
عشق نتابانی؛ سیمینرو؟
...
و ماه،
چه دلبرانه
دُر بر شانهی صدفینِ شب نهاد!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب