سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی عنوان

گویند از دل برود هر انکه از دیده برفت؛ دروغ محض است! یگانه الهه ای می‌شناسم، که شبانگاهان ناز می‌فروخت در طنازی آهنگ عاشقی‌اش. کاش به نسیان می‌رفت آن روز، که دل داد به دستم و سیمای نگارینش را ربود از دیده‌گانِ مجنونم.

خواستم طمع بِبُرَم از خلوصِ ثنای خیالات یک محال؛ نشد! خاطرش عنانِ آسایش ستاند، از خاطرات نیلوفرانه‌ام و اینگونه شد که من هنوز، تفسیر درستی از این تعلیق میان دو بحر چشمانش و آسمان تنهایی‌ام نیافته‌ام.

در انتهای جاده‌ی ابریشم شب، با ماه وداع می‌گویم‌؛ چرا که با غروب حُزنِ سپهر، آیینگی مرگ، مرا در آغوش خواهد گرفت تا درد دوری‌اش -که دلبرانه مرا کشت- حقیقت رمانتیک این قتل عاشقانه باشد.

به پایان آمد دفتر زندگانی‌ام اما، حکایت خواستنش همچنان باقیست!

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"

 




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 98/8/1 ] [ 2:38 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]