بیعنوان

از لاکِ تنهایی‌اش خرامان خرامان بیرون خزید. سر انگشتانش،

قطره قطره شبنم را به نوازش عاشقانه‌ای فرا خواند.  

اشک‌های آسمان را از جام شقایق نوشید؛ آنقدر که مست شد و

مجنون‌، جان سپرد در آغوش انزوای اشعارش...

همه میگفتند:"دخترک از زندگی‌اش، برای هیچ برید!"

گزاف و باز هم گزاف...

او از عشق بریده بود تا ب عاشقی برسد...

و چه بی‌صدا بود، سقوطش از ژرفای یک رویا در امتداد شب...!

• • •

خیالش انتزاعی بود 

اما دخترک،

گهگداری با او

از عشق میگفت؛

نبود اما 

از بودن‌ها بیشتر می‌خواستَش...!

...

او تک دخت نوازش بود و 

ماهی از منظومه‌ی تنهایی...

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"

 

 




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/4/25 ] [ 9:12 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بیعنوان

شمع نقره فامِ شب

شاهد بود،

در باب عاشقی

دیوان شدم

بر وزن دیوانگی‌اش!

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/4/25 ] [ 1:11 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

در امتدادِ امتناعِ غم،

مست بودم و

هشیار می‌رقصیدم؛

در امتدادِ امتناعِ غم،

نفهمیدم چه شد

مستی از سرم پرید

...عاشق شدم

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/4/18 ] [ 12:14 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بیعنوان

از مستی ار نوشتم 

بیخود نبود جانا؛

دلبر اگر تو باشی،

این عشق جاودان است 

ور نه، اگر نباشی

مجنون شدن حرام است

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/4/11 ] [ 11:28 صبح ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

شاهِ شهنازی و عشق،

از وصالت حیران

آتش افکن بر دلم؛ دلبر جان!

به سانِ شمع

خواهم سوخت از خواستنت

 

"ترمه سلطانی هفشجانی"

 




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/4/4 ] [ 2:5 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

ساخت کد موزیک