سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طوفان را نمی بخشم!

آخرین روزهای ماندنش بود

که نامه ها رو نوشت وبه من داد

نامه ها را به من داد تا به تو وزمستان بدهم

همه ی چیزهای خوبش را هدیه کرد.

به هر که می شناخت

به من هم چارقدی از جنس برگ داد

چارقدی که خاطره ی همه ی باتو بودن ها را برایم زنده می کند

کوله باری از غم بر شانه دارم!

کسی نیست که خستگی های این کوله بار را ازروی شانه ام بردارد

دیگر کسی نیست 

که شعرهایم را گوش دهد !

آنقدر از ماندنش ناامید شدم که دیگر

برای یک ثانیه تصور نمی کنم طوفان را ببخشم.....!

**ترمه سلطانی هفشجانی**




ادامه مطلب

[ جمعه 96/7/14 ] [ 7:58 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

سبز

در جنگل سبز چشمانت گم می شوم؛

جنگلی که در آن عشاق را هم،

بال پرواز میدهند

که گفته آسمان باید آبی باشد؟!

سپهر اگر آبی باشد

حرف ها ارغوانی اش میکنند

آبی اگر ارغوانی شود

رنگ عشق را بیرنگ می کنند

نغمه ی احساس من!

بخوان که آغوش باز آوازت

تنها جاییست که قلب های شکسته به آن پناه میبرند

آسمان هم سبز باشد بهتر است

جهان را پر کن از مهر نگاهت

بمان که سبز هم بدون تو لطفی ندارد.....!

 

""ترمه سلطانی هفشجانی""




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 96/7/12 ] [ 8:15 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

تعلیق

من همان الهه ی گمشده ای هستم

که سکوت تنهایی، آن را به تمام دنیا معرفی کرد

بی باک و خوش خیال، در کبودی به روشنی فریادهای بیصدا

به دنبال ستاره ای گشتم

که نظریات عرفانم برایش بیگانه بود؛

آنقدر روی تیغ حرف،

به دنبال عشاق غریبه ی نغمه ها دویدم

که از فراز قله ی احساسات، سقوط کردم!

تمام وجودم انتظار زمینی را کشید،

که قرار بود خنده های مبهم حقیقت را نشانم دهد

اما،نه!

سهم من از سقوط ها،

بخشی از تعلیق میان حال ها و گذشته هاست؛

نه خنده ی تلخ آشکارهای نهان.....!

 

""ترمه سلطانی هفشجانی""




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 96/7/12 ] [ 7:55 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

بی عنوان

من اگر نیش مار غم را به جان بخرم

به از آن است که دل به دیبان بدهم

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 96/7/5 ] [ 2:49 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]

ترکه ی بی وفایی

بر سر سنگ هم

ترکه ی بی وفایی بزنی،

هزار تکه میشود؛

دل آدمی که جای خود دارد.....!

"ترمه سلطانی هفشجانی"




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 96/7/5 ] [ 2:45 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]